گلزار شهدا تا حرم
شب تا نزدیکای صبح توی اتحادیه بیدار بودم،حدود ساعت 7 خوابیدم.قرار بود بچه ها برن حرم امام(ره).
ساعت 8 بود.برادرم ایمان اومد بیدارم کنه.خواستم متقاعدش کنم که نیام ولی راضی نشد و گفت بریم حرم و گلزار شهدا،توی قطار میشه بخوابی،حیفه که حرمو از دست بدی!حرفش درست بود.بیدار شدم و با سایر دوستان رفتیم مترو.
اکبر توی مترو با شوخی هاش خوابو از سرم پروند.رسیدیم به گلزار شهدا،نمیدونم چرا احساس شرمندگی میکردم،احساس بدی بود ولی درکنار شهدا بودن احساس سبکی و آرامش هم داره. قبل از اینکه بریم حرم رفتیم گلزار شهدا،
اول مزار شهید همشهریمون رفتیم_شهید مجید بقایی_اما...
همه دنبال مزار شهید پلارک بودند.می گفتند که همیشه بوی گلاب میده،برام جالب شد که حتما باید برم.قطعه 26 شهدا، رديف 32، شماره 22

از شلوغیش میشد حدس زد که اینجا مزار شهید پلارکه.همه رقم آدم اونجا پیدا میشد که دعا و گریه میکردن،بعضیا فقط مات و مبهوت نگاش میکردن.یه بنده خدایی می گفت: فقط مادرش راز این بو رو میدونه،که اونم به کسی نمیگه.اینترنت سرچ کردم،چیز زیادی که از زبان مادرش باشه ندیدم قفط اینکه"در 13 سالگي تا به هنگام شهادت 23 سالگي نماز شبش ترک نگرديده بود. شبهاي بسياري سر بر سجده عبادت با خداي خود نجوا مي کرد و اشک مي ريخت"
شاید همین اشکاش بوده که الان گلاب شدن.....
شهید چمران،شهید همت،شهید سید اهل قلم_شهید آوینی_شهید طهرانی مقدم و...

از دور یه سایبان دیدم که روش یه تانک بود!!!گفتم شاید شهید فهمیده باشه،که بود.اونجا هم رفتیم و بعدش یادمان 72 تن رفتیم و آخر کار مزار آقاسی و وداع با شهدا.

نماز ظهر و عصر رو حرم امام خوندیم،سریع برگشتیم اتحادیه وسایلمونو جمع کردیم اومدیم راه آهن و ....
